
استراتژیهای تولید روز به روز در حال تغییر است و شاید تا چند ماه پس از مطالعۀ این یادداشت، استراتژیها تا حد زیادی متفاوت شده باشد اما به هرحال خطوط منسجمی وجود دارد که میتواند خط اصلی موفقیت در این خصوص باشد. جالب اینجاست که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته و پیشرفته اتفاقاً این شرکتهای قدیمیتر هستند که به عنوان ستارگان بخش صنعتی دوباره ظهور میکنند و بر خلاف کشور ما که بسیاری از شرکتهای قدیمی دچار ورشکستگی شده اند و از چرخۀ رقابت خارج گشته اند، آنها بار دیگر افسار بازار را در دست گرفته اند.
شرکتهایی همچون کاترپیلار یا وستینگهاوس فروش خود را با تکیه بر استراتژیهای تولید خود افزایش دادهاند و در حال تغییر بسیاری از بازارهای تحت پوشش خود، از جمله بازارهای نوظهور دارند. یکی از این نمونهها شرکت Deere در آمریکاست که در خصوص تولید تجهیزات و لوازم کشاورزی فعال است. این شرکت که مقر آن در ایلینویز واقع شده است چیزی در حدود پنجاه هزار کارمند دارد که البته در دوران رکود مجبور شد بخشی از آنان را تعدیل کند. عمده صادرات این شرکت معمولاً به برزیل، روسیه، هند و چین است که در سال چیزی در حدود ۲۴ میلیارد دلار درآمد داشته است. این شرکت در حدود ۱۷۱ سال قدمت دارد و به گفتۀ مدیران آن عمدۀ موفقیت خود را مدیون اتخاذ استراتژیهای مناسب در بخش تولید است. در این بخش با تأسی به الگوهای موفق، میتوانیم عوامل مختلف پیشرفت را با در نظر گرفتن استراتژیهای تولید و بخش تولید شرکت Deere بررسی کنیم.
در وهلۀ اول، ارتباط قوی بخش تولید با بازار، میتواند مهمترین استراتژی یک شرکت تولیدی و گاهی به تنهایی متضمن موفقیت در کسب و کار باشد. در واقع تولید ابتدا با مشتری شروع میشود. هر آنچه شما تولید میکنید باید همانی باشد که مشتریان واقعی شما میخرند. این عملیات مستلزم ایجاد یک حلقه پیوسته است که ارتباط و بازخورد طراحی، مهندسی، تحقیق و توسعه را با بازار مورد مطالعه قرار میدهد. تولید وقتی نیاز مشتری را میداند میتواند روشهای متفاوتی را در صرفه جویی هزینه ها بکار گیرد.
پس از آن طبیعتاً نظم و انضباط مالی تولید اهمیت ویژهای دارد. برای اینکار باید تدابیر ویژهای اندیشیده شود. یک سیستم محاسبۀ ارزش افزوده سهامداران میتواند راهگشا باشد و تفاوت بین سود عملیاتی و هزینهها را از درآمد و سرمایۀ اصلی برآورد کند و اساساً روشی برای تخمین بهرهوری و خطمشی رقابت باشد. هر کارخانه و هر محصول درجهبندی میشود و همه چیز بر حسب میزان درآمد برنامهریزی میشود و به همین دلیل ارائۀ مناسب محصولات مناسب به مشتریان در زمان مناسب در اولویت قرار میگیرد.
برنامهها و رویکرد سرمایهگذاری باید بصورت متوازن دنبال شود. این بدین معنی است که براساس هزینههای تولید تغییرات در سرمایهگذاری ایجاد میشود و متعاقب آن ممکن است تغییرات کلی در ساختار بوقوع بپیوندد. به عنوان مثال شرکت Deere پس از آنکه متوجه شد هزینههای ساخت موتور دیزل در شهر آیوا آمریکا هزینۀ زیادی را در بر دارد، سیستم تولید را به مکزیک انتقال داد و همین امر باعث کاهش هزینه و افزایش بهرهوری سرمایه بود. از سرمایۀ باقی مانده و پیشبینی شده در بروزسازی تجهیزات و پیشرفت ادوات کارخانه ای استفاده شد و مکان قبلی مورد استفادۀ برنامۀ دیگری قرا گرفت. امروزه بسیاری از کارخانههای اروپایی از کشوررهای اروپای شرقی و آسیای مرکزی برای برنامه های این چنینی استفاده میکنند که اتفاقاً کشور ما نیز میتواند هدف اینگونه شرکتها باشد که البته باید مورد مطالعه قرار گیرد.
نکتۀ بعدی در انتخاب بازارهاست. به نظر میرسد الگوی استفاده از چند بازار داخلی به همراه بازار صادرات الگوی مناسبی باشد. برخی از شرکتها که کارخانجاتی در کشورهای دیگر دارند (بدلایل مختلف) احتمالاً هدف بازارسازی در همان کشور را دنبال میکنند و این بازار را جزو بازارهای داخلی میشمارند. همچنین در صادرات نیز ممکن است چنین برنامههایی در نظر گرفته شود. بنابراین میتوان نتیجه گرفت راهاندازی کارخانجات در کشورهای دیگر نه فقط برای پایین آوردن هزینههای تولید، بلکه بدلیل وجود یا نزدیکی بازارهای موازی محصولات نیز باشد.
موضوع بعدی به نیروی کار و انعطافپذیری آنها بازمیگردد. زمانی که کارخانجات به سمت تکنولوژیک شدن پیش میرود، کارگران نگران بیکاری و مشکلات ناشی از آن میشوند که نهایتاً ممکن است به اعتصاب و نارضایتی آنها ختم شود. اما در صورتی که برنامهریزی و روابط مناسبی با کارگران ایجاد شود نه تنها این شائبه بین آنها ایجاد نمیشود بلکه اصلاً چنین شرایطی پیشبینی هم نخواهد شد. در نهایت با تغییر سیستمهای تولید گروهی از کارگران تغییرات کاری و گاهی جغرافیایی را در محدودۀ شغلی خود تجربه میکنند که باید برای این تغییرات انعطاف لازم را داشته باشند.
در نهایت دقت در ایجاد تولید خالص میتواند استراتژی مناسبی برای احاطه بر بازار باشد. کاری که شرکت Deere با نهایت کیفیت انجام میدهد. اینگونه شرکتها به حجم تولید نسبت به کیفیت آن توجه کمتری نشان میدهند و این معنی تولید خالص است. در واقع این سیستم برای تولیدکنندههایی که بصورت سفارشی کار میکنند انطباقپذیر تر و در عین حال مهمتر است. این سیستم مستلزم یک فشار دائم و ثابت برای بروزرسانی فرآیندها و ماشینآلات است که در نهایت میتواند بهره وری را بصورت همیشگی افزایش دهد. با این تفاسیر مطمئناً بدون استراتژی، تولید تکنولوژی امکانپذیر نیست و حتی گاهی تخطی از استراتژیهای معقولانه به شکستی جبران ناپذیر می انجامد.
منبع: فرصت امروز