طی سالیان متمادی که امر فروش در بین افراد و اقوام جریان داشته است، از لحاظ روانی، اراده بر افزایش سود و منفعتطلبی سرلوحۀ فعالیتهای دستاندرکاران مستقیم این حرفه بوده است. تا جایی که به عامل اصلی انگیزشی تبدیل شده است و فروشندگان و تجار بیشتر از بقیه مشاغل بصورت واضح و مشخص تمایل به سودآوری را از خود نشان دادهاند و مستقیماً آنرا پتانسیل اصلی ورود به بازار و مقابله با چالشهای آن میدانند. اما باید اذعان داشت که سودآوری در یک مجموعه مستلزم سودآوری تمامی افراد و حتی مشتریان مجموعه است.یکی از عناصر مجموعه فروشندگان هستند، که به طور خاص، جدا از انواع تخصصها و تواناییها، انگیزۀ سودآوری برای موفقیت در بازار را میطلبند.
هرچند در علوم مربوط به منابع انسانی و سازمانی تحقیقات گستردهای در خصوص معطوف نمودن افراد به حرکت در پیشرفت سازمان شده است اما نکته اینجاست به هرحال افراد منافع شخصی را بر منافع سازمانی ارجح میشمارند و تا ارضاء نیازهای شخصی به سازمان فکر نمیکنند. نیروهای فروش (که بعضاً به درست یا غلط آنها را کارشناس، ویزیتور یا بازاریاب هم میگویند و متاسفانه در اغلب مواقع در نظر کارفرما معانی یکسانی هم دارند) نوک پیکان سودآوری شرکتها هستند. در شرکتهایی که محصولاتی شبیه کالاهای فروشگاهی دارند، تعداد آنها از بقیۀ پرسنل بیشتر است و مدیریت آنها نیز مشکلتر. طبیعتاً در چنین موقعیتی انگیزۀ کارکنان برای موفقیت در کار باید مورد بررسی قرار گیرد.
شاید باید اندکی به قبل بازگردیم. موضوع را از استخدام شروع کنیم. مسلماً هدف هر کارفرمایی استخدام بهترینهاست. بهترینها در موقعیت کاری مشخص. پس از آن باید این بهترینها آموزش تکمیلی ببینند و مدیریت شوند. اما در پس پرده بررسی عوامل انگیزشی است. اینکه اگر نیرویی استخدام میشود (با توجه به تجربه، سواد، طبقۀ اجتماعی، انتظارات ذهنی و …) میتوان در او ایجاد انگیزه کرد یا خیر؟ پس میتوان نتیجه گرفت که مدیریت واحد فروش مهمترین نقش را از بدو ورود نیروهای فروش در شرکت تا بازدهی آنها بازی میکند. یک مدیر فروش آموزش دیده اساساً میداند که چگونه عوامل انگیزشی را در نیروهای خود بیدار نگه دارد.
اصلاً وظیفۀ اصلی مدیر فروش ایجاد و حفظ انگیزه است. متاسفانه تا سالهای متمادی مدیران فروش، نیروهای خود را تنها عواملی برای کسب سود بیشتر مجموعه و خود درنظر گرفتهاند و این در حالی است که نیروهای فروش به خوبی این شرایط را درک میکنند. پورسانتها و تخصیص آنها به نیروهای فروش یکی از شیوههای انگیزشی برای کارکنان فروش است که امروزه بسیار مورد استفاده قرار میگیرد. شرکتها با استفاده از پورسانتها تفاوت کارکرد کارکنان را نشان میدهند و از آن (در کنار پورسانتهای غیرمادی یا به زبان سادهتر “توجه بیشتر به کارکنان”) به عنوان یک محرک مجدد استفاده میکنند.
سیستم پورسانت در ایران که در سازمانهای فروش رایج است خطمشی مناسبی ندارد و شرکتها از طراحی به خصوص این سیستمها برای مجموعۀ خود غافلند. شاید به همین دلیل است که گاهی واژۀ پورسانت در شرکتهای فروش شبکهای معادل واژۀ پورسانت (مثلاً در شرکتهای پخش) قرار داده میشود و گاهی اتفاقاً از کاربرد آن هم بصورت همسان استفاده میکنند. سیستم پورسانت لزوماً به فروش بیشتر تعلق نمیگیرد و افزایش فعالیتهایی نظیر ویزیت، برخورد مناسب با مشتریان و جمعآوری اطلاعات نیز میتواند شامل پاداش پورسانت شود اما متاسفانه نگرش به این سیستم، نگاه غلطی است.
در شرکتها، علیالخصوص شرکتهای کوچکتر که توان مالی اندکی دارند، پورسانت شکلی از همکاری در فروش است و گاهی تبدیل به بردهداری نوین در بازار میشود. شرکتها که بسیاری از آنها تنها دلالهای بازار هستند با بکارگیری جوانان کمتجربه که اغلب از تجربه، آموزش و سواد کافی برخوردار نیستند و بیشتر در شرایط بد اقتصادی و از اقشار کمدرآمد جامعه هستند، سیستمهای فروش نابرابری را آرایش میکنند که تنها سود مادی خود را در نظر گرفتهاند. تمام کارها بر عهدۀ تولیدکننده و این نیروهای نابلد فروش است که در نهایت در صورت عدم موفقیت ضرر را تولیدکننده میپردازد (با شکست در فروش و ایجاد ظاهری غیرحرفهای و بیکیفیت در نزد مشتریان) و در صورت پیروزی دلالهای بازار سود اصلی آنرا می برند.
با پیشرفت دپارتمانهای بازاریابی و فروش و هر چه پیچیدهتر شدن آن کمکم آنچه از گذشته باقی مانده است و به عنوان روشهای سنتی استفاده میشده، رنگ میبازد و این شبه شرکتها، تنها در بازههای کوتاه و مقطعی میتوانند از این سیستمها استفاده کنند که البته هدفشان هم چیزی جز این نیست. وجود اینگونه شرکتها در شرایط تحریم و بحرانهای اقتصادی بیشتر شده است. جایی که شرکتها اتفاقاً با اهمیت بیشتر به کارکنان فروش میتوانند از رقبا پیشی بگیرند، اقدام به صرفهجویی در هزینههای کلی فروش (مانند تبلیغات، بازاریابی و … ) میزنند و نیروهای فروش را نیز از این صرفهجویی بینصیب نمیگذارند که اینکار موجب آسیبهای جدی به واحد فروش میشود.
آسیبهایی که در چندسال اخیر سبب تعطیل شدن بسیاری از شرکتها شده است. باید توجه داشت که سیستم پورسانت اساساً بخشی از سهم دستمزد برای کارکنان نیست یعنی نباید از آن به عنوان دستمزد نیروها استفاده شود بلکه با سیاستهای مناسبی باید آنرا یک وسیلۀ انگیزشی قلمداد کرد که قرار است گرههای بوجود آمده در کار را بگشاید. پورسانت برای تولید، امید به فروش بیشتر است و برای فروش، راهکاری برای تغییر.