
یکی از مسائلی که در برنامه های فروش و بازاریابی باید همواره بدان توجه داشت این است که وظایف یک بازاریاب و کار او در فرآیند فروش هیچ گاه به پایان نمی رسد و محدود به یک زمان مشخص نمی باشد و مادام که یک محصول یا یک برند به حیات خود ادامه می دهد، حضور بازاریابان نیز در این فرآیند امری اجتناب ناپذیر است.
همراه بودن با بازار هدف و توجه به آنها کاری پایان ناپذیر است. چرا که توجه به رفتار و نگرش مصرف کنندگان و بررسی تغییر رفتار مصرف آنها اقدامی است که همیشه در برنامه های فروش باید به صورت مستمر وجود داشته باشد. البته تنها توجه و بررسی کافی نیست. درک رفتار و تغییر رفتار و کشف علل آنها نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
حال در این میان زمانی که از دو بعد محصول و برند به فرآیندها نگاه کنیم طبیعتا میزان اهمیت و حضور بازاریابان نیز افزایش می یابد زیرا تمامی فعالیت های ذکر شده نه تنها در جهت فروش یک محصول، بلکه در راستای ارائه ی مناسب برند نیز باید اجرا شوند. به عبارت دیگر بازاریابان علاوه بر بررسی رفتار مصرف کنندگان در خرید محصولات باید به بررسی رفتار آنها و ارتباط آنها با برند و احساسشان نسبت به آن نیز مطالعه و تجزیه و تحلیل داشته باشند.
از نقطه نظر محصول: در این نگرش باید تمامی ویژگی های جمعیت شناختی مخاطبان بازار هدف را به خوبی بشناسید و بدانید که کدام یک از گروه های جمعیتی به کالا و خدمات شما نیاز دارند و می توانید محصول خود را به آنها عرضه کنید و در واقع کدام یک از گروه های جمعیتی از وجود کالا و خدمات شما منتفع می شوند. شناخت بازار هدف و بخش بندی آن تقسیم بندی های مختلفی را شامل می شود. ازجمله: جنسیت، سن، موقعیت جغرافیایی، میزان درآمد، تحصیلات و … . انتخاب درست بازار هدف و توجه به ویژگی های ذکر شده اولین گام موفقیت در فروش محصول است.
از نقطه نظر برند: در این مرحله باید ویژگی های روان شناختی بازار هدف خود را نیز به خوبی بشناسید تا بتوانید میان محصولی که می فروشید و برندی که ارائه می کنید تطابق و هماهنگی ایجاد کنید. اگر محصولی که ارائه می کنید به طور مثال از نظر موقعیت جغرافیایی با مخاطبان شما هماهنگی داشته باشد اما بازار هدف شما درک درستی از این محصول نداشته و یا تمایل و نیازی به استفاده از آن نداشته باشند نمیتوانید فروش خوبی داشته باشید. ویژگی های روان شناختی به معنای بررسی و اندازه گیری احساسات و رفتار مخاطبان است. همان طور که مشخص است ویژگی های جمعیت شناختی حقایق و واقعیت های مشخص و ثابتی هستند مانند جنسیت افراد، حال آنکه ویژگی های روانی شامل احساست افراد بوده و شدیدا متغیر و ناپایدار هستند. این که چگونه یک برند از لحاظ احساسی می تواند با مخاطبان خود ارتباط نزدیکی ایجاد کند و اینکه مصرف کنندگان نیز چه رفتاری نشان می دهند و میزان ثبات احساسات آنها نسبت به یک برند تا چه میزان است تماما مرتبط با ویژگی های روانی آنهاست.
زمانی که در صدد شروع یک کسب و کار هستید، وظیفه ی بازاریابان این است که در ابتدا اطلاعات لازم از بازار هدف را به خوبی جمع آوری کرده (متوسط درآمد آنها، میزان تحصیلات و سطح سواد، موقعیت جغرافیایی و احتمالا جنسیت آنها) و در قدم بعدی اطلاعات لازم در خصوص ویژگی ها و خصوصیات روانی افراد را به دست آورند. (اطلاعاتی مانند ارتباطات افراد، چگونگی گذراندن اوقات فراغت، عادت ها ی رفتاری و…) تمامی این اطلاعات می توانند بسیار مهم و اثرگذار باشند تا بتوان محصولی ایجاد کرد که با هویت برند خود سازگار باشد و با احساسات بازار هدف و مخاطبان خود نیز متناسب باشد.
از آنجا که بعد روانی افراد در حال تغییر است و در جهت مدیریت محصول و برند در کنار هم، در نتیجه اهمیت حضور مستمر بازاریابان بهتر درک می شود و لزوم حضور آنها به صورت مداوم اهمیت ویژه ای پیدا می کند.
کلیه حقوق مادی و معنوی متعلق به وب سایت BrandAbout میباشد . کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.